الّا یک از هزاران

به عبارتی"خب که چی؟"

چیزی که هنوز مرا متحیر میکند قهر کردن های بعد از چندین سال زندگی کردن است،اینکه بعد از سلسله تلاش های نافرجام و مورد توجه واقع نشدن همچنان تلاش کنی حقی را از آن خود کنی،شاید این راکد بودن در تحقق امری یا بیهوده پنداشتن تلاش است که موجب میشود اینگونه به چنین قضیه ای نگاه کنم،بهرحال برای منی که بعد از اولین شکست ها دیگر آن را قضا و قدر خود دانسته ام و هیچگونه سعی ای در جهت بار دیگر بلند شدن نکردم بدیهی ست که انسان های تسلیم ناپذیر مایه ی حیرتم شوند.

۱۸ ارديبهشت ۹۹ ، ۲۳:۴۲ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
سیدارتا ..

مرثیه ای برای همه چی

در آن نقطه که دیگر انسانی برای دلبستن و اصلا دلی برای بستن باقی نمانده شروع میکنی به پناه بردن به اشیاء،گیاهی را  فرزند خود میگماری و برای گوشی قدیمی ات که در ناخوداگاهت حکم یار را دارد اشک ها میریزی،هدفونت که مشکل پیدا میکند حس میکنی یکی از اندام های حیاتی ات را از دست داده ای،در چشم های صندلی مقابلت زل میزنی و سعی میکنی بغضت را پنهان کنی چون تو اجازه نداری پیش روی دیگران اشک بریزی،شروع میکنی داستان های هیچگاه نگفته ات را برای بار هزارم مرور کردن و سرانجام از صندلی که حکم تراپیستت را دارد میپرسی اشکالی دارد اینجا سیگار روشن کنم؟ صندلی همچنان قیافه ی بی اعتنا و لبخند لا ابالی اش را حفظ کرده پس تو سیگار را روشن میکنی از فیلتر،بعد به خودت می آیی و بخاطر سیگار از دست رفته ات بغضت را میشکنی،و این تراژدی های پی در پی را تکرار میکنی تا وقتی به آغوش تختت که سالهاست حضانت تو را پذیرفته برگردی و برای چند ساعتی در خدمت در کابوس هایی که ناخوداگاه دردمندت برای تو تدارک دیده قرار بگیری،و این تسلسل باطل.

۱۷ ارديبهشت ۹۹ ، ۲۳:۳۶ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سیدارتا ..

حالا واقعا منتظر چی ای؟

"چون هنوز آدم درستتو پیدا نکردی"

برای بار ده هزارم گوش هایم جمله را با خنده ای تصنعی پس میزنند و آرزو میکنند که ای کاش این خالق قادر و تمام صفات باشکوه دیگری که خودتان بهتر از من میدانید از بدو خلقت فکری به حال این بی درو پیکری میکرد و ما اینگونه بی دفاع نبودیم در برابر شنیدن خزعبلات آدم ها،به خصوص خوشبین ها،نه نه به خصوص انسان هایی که نمیدانند تو چه گذشته ای را به خاک سپردی و اینگونه بی مهابا باور های خودشان را به سمت تو شلیک میکنند،وعده ی آدم درست چه زهرماری بود که به جان شما افتاد؟آه چقد ترحم بر انگیزی تو عزیزم با این خیالات باطلت.

۱۷ ارديبهشت ۹۹ ، ۰۰:۰۰ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سیدارتا ..

پس خواهرم کبریتَت

"دود سیگار را بگیر به عرش رو"

 

عمیق ترین لذت این روزهایم روشن کردن سیگار غصبی که با فلاکت های بسیار بدست امده با کبریت است،اینکه با نگه داشتن کبریت روشن تا اخرین لحظه مجازات احتمالی را زودتر از موعد برای خود اعمال کنم و بعد متعجب شوم که این سوختگی لحظه ای دقیقه ای بعد تبدیل به هیچ میشود انگار که هیچ اتفاقی نیافتاده،بعد عمیق ترین کام هایی که میشود گرفت را از سیگار بگیرم انگار که رستگاری من در بلعیدن تمام آن باشد، باری به هر جهت با هر سیگاری که تمام می شود ریسه ای از رشته های امید نابودی من نیز از بین می رود،وین حکم قضایی ست جراحت به جراحت.

۱۶ ارديبهشت ۹۹ ، ۲۱:۴۵ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سیدارتا ..

خواستن شکافته شدن است

ان الله مع العسر عسر های بیشتر

نمیدانم اینکه همه چیز در برابر من پیچیدگی و دشواری بیشتری به خود میگیرد اقتضای کدام بعد من است،این چند برابر شدن ضریب جراحت بر اثر رو در رو شدن با ساده ترین چیز ها مرا نه کشته و نه قوی کرده بلکه ماحصل آن تنها موجود ضعیف النفس اشکالودی شد که بتواند به سادگی قید همه چیز را بزند و دلش هم نسوزد بخاطر حجم عظیم از دست رفته هایش که روز به روز به حجم آن افزوده میشود.

۱۶ ارديبهشت ۹۹ ، ۱۶:۱۸ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
سیدارتا ..

هذیان هایی بر فراز پشت بام

"از دور به دیدار تو اندرنگرستم

مجروح شد آن چهره ی پر حسن و ملاحت

از غمزه ی تو خسته شد آزرده دل من

وین حکم قضایی ست جراحت به جراحت"

 

شاید احساس کرده باشی که من عواطف پاک تو را به بازی گرفتم،یا حرف هایم تماما هوسی زود گذر بود و حالا از این خواب غفلت بیدار شده ام و میخواهم هرچه بوده ام را نقض کنم

عزیز من،شاید روزی بتوانی درک کنی من تو را به این خاطر نتوانستم بخواهم چون خواستن تو را اهرمی برای رها کردن خود از این تنهایی ابدی که شاید در عدم به آن محکوم شده ام می دیدم؛که نمیخواستم تو را وثیقه ی ازادی این وجود بی ارزش بکنم،که نمی توانستم پژمرده شدن تو را نظاره گر باشم،هر چه به تو گفتم واقعی ترین کلماتی بود که از زبان متوهمی چون من بیرون می آمد،اکنون تو را در ابهام های خود معلق میگذرام تا عذاب های بعد از داشتنت را از سر خود باز کنم،بعد از این زیبایی را با مفهوم دیگری بیان میکنم،این تحفه ی رویای تو برای من خواهد بود،و من تنها چیزی که از خود به جا میگذارم چیزی نیست جز تصوری خودخواهانه و بی رحم که چیز جدیدی نیست و در جهت باطل کردن آن تلاشی نخواهم کرد،شاید برای فرار هر چه بیشتر به بیداری هرچه بیشتر پناه بیاورم،تلاشی نافرجام در جهت هرچه بیشتر محروم کردن خود.

۱۶ ارديبهشت ۹۹ ، ۰۱:۲۴ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سیدارتا ..

دل شکستن در قالب هنری مدرن

"ای به سوی خویش کرده صورت من زشت

من نه چنانم که می‌برند گمانم

آینه‌ام من، اگر تو زشتی زشتم

ور تو نکوئی نکوست صورت و سانم"

 

در این بیست و اندی سال عمر بی عزتی که جانگداز گذشت و میگذرد،تنها چیزی که به معنای واقعی پیرو آن بودم بی آزار بودن در قبال این مخلوقات نه چندان اشرف بود،که کسی اینگونه خودش را تبعید نکند بخاطر کلمات مخلوق دیگر،بخاطر فرار از قضاوت شدن،به خاطر مقبول انسان ها واقع نشدن،بخاطر انتقاد پذیر نبودن،و من در این برهه به شکننده و نپذیرنده بودن خود اقرار میکنم و باید اعتراف کنم که کوچک ترین حرفی مرا می آزارد و نمیدانم این تبعید به درون چند پاییز ممکن است طول بکشد،شاید همین فردا شاید سی روز شاید هیچوقت،مهم خاطر مکدریست که تا ابدالاباد با من خواهد بود.

۱۵ ارديبهشت ۹۹ ، ۲۲:۲۷ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سیدارتا ..

آه،مشکوک است

"که از تن ها بلا خیزد"

 

درست در تاریک ترین لحظاتی که دقایق عمرت به خود دیده کور سوی امیدی پیدا میشود و به سبک فریبنده ی خود میخواهد با او هم سو شوی،مجبورت میکند ظرف امیدت را که سالهاست گوشه ای افتاده و خاک میخورد را برداری و به آن شانس دوباره ی زندگی بدهی،تمام روزهایی که با تاریکی وفادار خود سر کرده ای را یک شبه فراموش کنی و دل به این کورسوی نو شکفته بدهی،بعد از همه ی اینها وقتی که دیگر چیزی برای قربانی کردن به درگاه این بیگانه ی زیاده خواه نداشتی متوجه میشوی اصلا کورسوی امیدی درکار نیست،اصلا کورسویی درکار نیست،صرفا یک توهم گذرایی از وجود تو تغذیه کرده و حالا میرود سراغ ابله دیگری.

۱۵ ارديبهشت ۹۹ ، ۱۸:۳۶ ۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
سیدارتا ..

فرار پنج هزار و پانصد و نود و هفتم

حالا برای بار نمیدانم چندم،به عنوان ایستگاهی رانده شده،برای خود کنج عزلتی اختیار کردم تا از آلودگی ذهنی که شما معترضان و معتقدان و صاحب نظران همیشه حاضر در صحنه برایم به ارمغان می اورید اعلان برائت کنم و به اشاعه ی هرچه بیشتر سرطانی که مغزم باشد بپردازم،فلذا سلام:)))

۱۵ ارديبهشت ۹۹ ، ۱۵:۴۷ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سیدارتا ..