همه ی عمر وجودش را انکار کردم، گستاخانه هوس را به جایش نشاندم و خود را بی نیاز از غیر آن پنداشتم، غافل از آنکه صامت و خاموش در دلم جوانه زده بود، منتظر نگاهی بود تا سر باز کند و همین اندک ارام و قرار باقی مانده را از دلم برباید، آمد تا این جان به لب رسیده را رنجور تر کند.عشق.