شما که با خیال راحت تمام سیاهی های وجودتان را به هر صورتی که شده و در توانتان هست بی مهابا به روح بی دفاع و تسلیم ما تزریق میکنید و در آخر فارغ از برخی از غوغاها با مغزی سبک بال به آغوش‌خواب می روید،ما می‌مانیم و طغیان تاریکی های تمام کائنات بر علیه ما.
همه چیز باید درباره ی شما باشد، و اگر لحظه ای به ما تعلق گرفت سرابی نیست جز رام کردن وجدان دو طرفه پسندانه تان که صد البته  ناامید و آگاه تر از انیم که حسابی روی آن باز کنیم،اما امان از لحظه ای که این استکان صبر ما شروع به سررفتن کند و دیگر مانند سابق دل به زباله دان مغز شما بودن ندهد،آنجاست که سریع با فراری بی رحمانه سراغ روح بی کس و کار دیگری میروید تا سیاهی های متعفن روزمرگی‌تان خدایی نکرده از دهن نیافتد و قبل از اینکه ته نشین شود و جراحتی بر روحتان بشود آن را به خورد بی دفاع دیگری بدهید،بی خیال از اینکه وجود ما از وجود فاسد شما پژمرده و متزلزل شده،آری،کاریست که شما هرروز که بیدار میشود انجام می‌دهید و نام آن را ارتباط میگذارید،ارزانیتان.