چیزی طول نمی کشد تا متوجه شوی همه چیز درباره ی قرارداد هاست،آن هم از نوع خیالی و انتزاعی اش.
از تو دعوت میکنند به حرف زدن و خود را در قبال حرف های هیچگاه ناگفته ی تو مشتاق و صبور نشان میدهند و خود را در قالب شنونده ای که با بقیه ی شنوندگانی که تا بحال دیده ای فرق دارد جا میزنند و بسته به حوصله یا هدف مورد نظرشان پیوسته این نقش را بازی میکنند تا به چیزی که خواهان آن هستند برسند یا دست کم با ناامید شدن از تو قید همه چیز را بزنند. درواقع شنیده میشوی تا به صورت اجباری هم که شده این دین بر گردن تو بیافتد و در صدد جبران برآیی و به روح رو به زوال خودشان گوش بدهی و آن ها هم خیالشان راحت باشد که داری وظیفه ات را انجام میدهی چون بالاخره آن ها هم همین کار را در قبال تو کرده اند. تو مجبوری پیوسته سراغشان را بگیری چون آنها هم همین کار را برای تو میکنند،مجبوری دوستشان داشته باشی چون آنها تورا دوست دارند و خلاصه مجبوری هر عمل احمقانه ی آنهارا در جهت جبران به خودشان برگردانی چون از تو اینگونه انتظار می رود و اگر خلافش عمل کنی به دلخور شدن آنها منجر میشود،باری به هر جهت اعلان برائت میکنم از شما و این قرارداد های منفور و مشمئز کننده ای که از خودتان ساخته اید تا اینگونه روابط انسانی و دیگر مفاهیم را به ابتذال بکشید.