الّا یک از هزاران

۳ مطلب در تیر ۱۴۰۰ ثبت شده است

عقلم بدزد و لختی، جون مادرت

واقعیت واقعیت واقعیت، چونان پتکی مغزم را نشانه گرفته است، گریزی نیست جز خواب و خواب و خواب، اجازه بدهید نباشم، اجازه بدهید ساکت بمانم، اجازه بدهید نبینم و نشنوم و تایید نکنم که این ها پیش زمینه ی فنا شدن است، من و نسیان راهمان را میکشیم و میرویم، گاهی او نا فرمانی میکند گاهی من، اما هردو دست در گردن هم انداخته ایم و تنها ترس انفصال این پیوند است که رعشه به تنمان انداخته، چشم هایم را که ببندم همه چیز بهتر خواهد شد، لااقل کمی،کلمه ها کلمه های یاغی، مگه به این راحتی ها به دست می‌آیند؟گیریم به دست امدند، کیست که ارج و قرب قائل بشوه واسشون، من ولی بازم میگردم،بازم میخونم، بازم میخوابم، بازم سعی میکنم نفهمم،تو اما تنهام نذار، نسیان و میگم، هوام رو داشته باش که بی رویه چیزی ندونم، شما میدونی خودآگاهی چقد به من ضربه زده تاحالا؟پس حواستون رو حمع کنید، تو جهل ابد الدهر بمونید

۲۴ تیر ۰۰ ، ۰۲:۱۸ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
سیدارتا ..

مردگان بی کفن و دفن

ای کاش میتوانستم به حرف جناب خیام گوش کنم و از دی که گذشت هیچ ازو یاد مکنم، اما گذشته همچون آسمان در برابر من قد برافراشته و چون زمین تمام زندگی ام را در بر گرفته است چنان که از آن گریزی نیست، به سنگ رسوبی میمانم که سال به سال مدفون تر میشوم و فشار رسوبات گذشته بیشتر بر سینه ام سنگینی میکند، تا کجا باید به این  وحشت ادامه داد؟

۰۵ تیر ۰۰ ، ۲۲:۱۰ ۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
سیدارتا ..

و تنها شاهد لایزال من، «ماه»

به گمانم در منتهی الیه نومیدی و عجز است که انسان از خیر خوابی که «اختیار» برایش دیده است میگذرد و به تقدیر و هرآنچه که برایش مقدر شده است تن می دهد. هر آنچه که روزی خواست و اراده ام بود اتفاق افتاد و دیدم که چه کورکورانه است چیزی را خواستن، حالا دیگر پیشاپیش رویا پردازی نمیکنم و خود را در دنیای ناشناخته ی پیش آمد ها معلق ساخته ام، حال فهمیده ام که چه وحشتناک است که هرچیزی رخ میدهد اگر که واقعا خواست و تمنای قلبی ما باشد.

۰۱ تیر ۰۰ ، ۰۱:۰۷ ۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
سیدارتا ..